شوق زندگی

شوق زندگی در رگهایمان جاریست هر چند گه گاه سرد می شود از جوشش

مهربانی های ناکرده زیاد است هر چند دستانمان را زنجیر غرور و قلبمان را محبوس خود خواهی کرده باشیم.شکرانه ها بسیارند برای سجود

ببینیم و نبندیم چشمهایمان را روی انوار شاد و گرم افتاب هر روز

, لطافت پر شاپرک لمس کردنیست هر چند می پرد از روی سطح افکارت نا گها نی.,هر چند ازیاد می رودهر از گاه صدای اذان گل در گوش بلبل...,اسمان ابی هنوز هم نقش و نگار می زند برایت, سفید و لاجوردی, نگاهت را دریغ مدار از این گنبد الهی,سلام مرا هم به خدا برسان گه گاه...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد